loading...
سایت تفریحی و سرگرمی سه سوت
مرتضی ساسانی بازدید : 305 یکشنبه 24 اسفند 1393 نظرات (0)

من عاشق سینما بودم و لزومی نداشت که از آن چیزی بخواهم؛ اما واقعیت این است که سینما همه چیز به من داد. من بیش از 80 سال دارم و 60 سال است در این سینما هستم. 

 

واقعا بعید است کسی ملک‌مطیعی را نشاند؛ حتی اگر از کنار سالن سینما هم رد نشده باشید یا حرکات چشم و ابروی او را کلوزآپ‌های به یادماندنی‌اش ندیده باشید. دست کم نام ناصر‌خان حتما به گوش‌تان خورده است. ستاره‌ای که قالب و شمایل مرد سینمای ایران را برای سه دهه متحول کرد و با کارهایی چون قیصر و طوقی در تاریخ سینما جاودانه شد. او که سال 1309 در تهران متولد شده این بخت را یافت تا پس از سال‌ها دوری از سینما نقشی را در فیلم نقش‌نگار ساخته علی‌اصغر عطشانی ایفا کند.

b2ap3_thumbnail_302480_499.jpg

36 سال محبوبیت

جالب است که بعد از این همه سال، نگرانی‌ام بابت محبوبیت بیشتر است؛ وگرنه آن سال‌ها که یکی از ستاره‌های و در اوج کار و شهرت بودم همه چیز برایم دیگر عادی شده بود راستش محبوبیت و شهرتم در آن سال‌ها مدت زیادی طول کشیده بود و دیگر معمولی بود؛ اما حالا برایم یک جورهایی غیرعادی است. اینکه با نسلی روبه‌رو هستم که طی 36 سالی که من در سینما حضور نداشتم به دنیا آمده‌اند، اما ابراز محبت می‌کنند، برایم حس فوق‌العاده‌ای ایجاد کرده است.

شهرت بدون تغییر اسم

من هیچ‌وقت این نرفتم که از اسم مستعار در بازیگری استفاده کنم و حتی در بعضی از فیلم‌هایی که بازی داشتم، اسم کاراکترم ناصر بود. سینما و بازیگری در آن سال‌ها خیلی رایج نبود و هر کسی نمی‌توانست وارد شود. آمدن به سینما خودش کلی افتخار بود. وقتی وارد بازیگری می‌شدی، دوست داشتی همه تو را بشناسند دیگر لزومی نداشت اسمت را عوض کنی. آن وقت‌ها تهران خیلی کوچک و جمعیت هم کم بود. بیشتر دلم می‌خواست مرا بشناسند و اسمم را بدانند. اسم خودم را بدانند، نه اسمی که حالت هنری و مستعار دارد.

فرصتی برای برخورد با موسیقی

من از سمت ورزش به سینما آمدم. یک جورهایی با این پدیده، برخورد کردم. شاید چون با موسیقی هیچ برخوردی نداشتم، به سمت آن نرفتم، نه اینکه از موسیقی خوشم نمی‌آمد. البته آن سال‌ها خیلی باب نبود بازیگرها به سمت خوانندگی بروند؛ اما برعکسش بارها اتفاق افتاده بود.

مسیر همواره حتی بدون استعداد

عاشق سینما و بازیگری بودم. خیلی هم دوست داشتم بازیگر بشوم؛ اما زمینه مثل حالا فراهم نبود که راحت بشود وارد فضای سینما شد. آن سال‌ها تعداد فیلم‌هایی هم که ساخته می‌شد، بسیار کم بود و فرصت زیادی برای انتخاب کردن نداشتید. اصلا معیاری هم برای انتخاب وجود نداشت. همین که در کاری بازی می‌کردید و مردم شما را می‌پسندیدند، این احتمال بود که کار بعدی را پیشنهاد بدهند. گاهی حتی فرد استعداد لازم را هم نداشت؛ اما خب چون مردم را پسندیده بودند، مسیر برایش هموار می‌شد.

ملاقات شانسی با آدم‌های مهم

به نظرم شانس و موقعیت مناسب در زندگی بسیار موثر است؛ اینکه در مسیر زندگی‌تان با چه آدم‌هایی روبه‌رو شوید یا چه اتفاق‌هایی برای‌تان پیش بیاید. گاهی این اتفاق‌ها و برخوردها اصلا زندگی شما را کلا عوض می‌کنند و از شما آدم دیگری می‌سازند. برای من زمینه علاقه‌مندی به بازیگری بود؛ اما چون موقعیتش پیش نیامده بود به دنبال ورزش رفتم و تمام حواسم پی ورزش بود. وقتی این اتفاق افتاد که بتوانم وارد سینما شوم و جادوی آن مرا از ورزش جدا کرد.

مدیون بودن یک معلم ورزش

بعد از ورود به سینما دیگر به آن  شکل به سمت ورزش برنگشتم؛ اما ارتباطم با ورزش قطع نشد؛ مثلا سال‌ها دبیر ورزش و مدیر تربیت بدنی ناحیه 9 بودم. علاقه‌ام به ورزش هم هرگز از بین نرفت.  بهترین دوستانم از کادرهای ورزشی گذشته مانند قهرمانان کشتی و بوکس هستند. ورزش همچنان مورد علاقه و احترام من است. حتی عضو انجمن پیشکسو‌های ورزش ایران هستم. راستش علاقه‌ای باطنی به ورزش دارم و یک‌جورهایی به آن مدیون هم هستم؛ چون ورزش بود که مرا به سینما کشاند.

شاگرد اول سوارکاری

در کار سینما آمادگی بدنی بسیار مهم است. من خودم در کارهایی که بازی می‌کردم به خاطر توانایی شخصی‌ام در کوهنوردی، اسب‌سواری، فوتبال و کشتی می‌توانستم نقش‌های مختلفی را ایفا کنم و بدن آماده‌ای برای صحنه‌های اکشن و پر برخورد داشتم. حتی انرژی زیادی داشتم و خستگی‌ناپذیر بودم؛ تا جایی که در دوران پرکاری‌ام صبح سر یک فیلم و شب سر فیلم دیگر بودم. در نوجوانی اسکی زیاد می‌رفتم و از بچگی چون پدرم در ماموریت بود سواری هم می‌کردم و در دانشگاه افسری در رشته سواری شاگرد اول می‌شدم.

سینما و لاله‌زار یا امجدیه و فوتبال

زندگی ما در یک سادگی جذابی می‌گذشت. مثل حالا نبود که بچه‌ها پدر و مادرشان را برای خواسته‌های‌شان به توپ ببندند. یک تهران کوچک بود و یک تعداد جوان عشق لوطی و معرفت به خرج دادن. خیابان‌های استانبول و لاله‌زار پرخاطره‌ترین خیابان‌های تهران برای من است. هنوز هم علاقه‌مندم که خیابان‌ها و کوچه را بشناسم، اما تهران آنقدر تغییر کرده است که نمی‌توانم وصفش کنم و بعضی‌ جاها را گم می‌کنم. لاله‌زار محل گردش و تفریح بود. سینماها در این خیابان بود. صبح‌ بچه‌ها از مدرسه فرار می‌کردند و می‌آمدند در این خیابان پرسه می‌زدند. در شب‌های جمعه همه سئانس 8-6 شب مخصوصا در زمستان‌ها با اقبال خوبی روبه‌رو بود. یا اینکه امجدیه می‌رفتند برای تماشای مسابقات فوتبال، اگر فوتبال نبود به کوهنوردی می‌رفتیم. راستش آن‌ سال‌ها حتی بعضی از فیلم‌های خودم را هم نمی‌دیدم. چه برسد بخواهم بروم فیلم بازیگران دیگر را ببینم؛ البته این ماجرا به بعد از معروف شدنم برمی‌گردد، تا قبل از آن عاشق فیلم دیدن بودم. بعد از شهرت واقعا نمی‌شد به سینما رفت؛ چون علاقه‌مندی مردم و ازدحام‌شان اجازه نمی‌داد. آن اوایل چند تا کار را همراه مردم در سینما دیدم؛ البته هنوز چهره نشده بودم. متاسفانه امکانات حاضر مانند پخش خانگی و سی‌دی هم نبود. باید آپارات می‌آوردیم و کلی مکافات داشت.

نمایش بازی با بچه‌های فامیل

عشق به سینما را از پدرم دارم. آن سال‌ها در خیابان سیروس پدرم با چند تا از قوم و خویش‌ها سینمایی راه‌انداخته بودند که ما هم گاهی با بچه‌های همسن و سال‌مان در فامیل می‌رفتیم و کارهایی را می‌دیدیم. حتی گاهی هم در خانه خودمان مثلا نمایش بازی می‌کردیم. اینها بود و کمک می‌کرد تا علاقه من به بازیگری بیشتر و بیشتر بشود.

خرید تلویزیون بعد از سربازی

بچه که بودیم در خانه تلویزیون نداشتیم و تلویزیون بعد از آنکه من چند کار بازی کردم، وارد خانه‌ها شد. یادم هست بعد از سربازی بود که رفتم بهارستان پیش یکی از دوستانم و یک تلویزیون خریدم و به خانه آوردم. برای دیدن فیلم‌ها به سینما می‌رفتم و به خاطر همین اول با تصاویر پرده بزرگ آشنا شده بودم.

زیبایی عشق بعد از 80 سالگی

عشق اتفاق قشنگی است. وقتی شما عاشق چیزی یا کسی باشید، توقع و انتظارات‌تان هم کم می‌شود و همین که عاشق هستید، برای‌تان کافی است. من عاشق سینما بودم و لزومی نداشت که از آن چیزی بخواهم؛ اما واقعیت این است که سینما همه چیز به من داد. من بیش از 80 سال دارم و 60 سال است در این سینما هستم. حتی با وجودی که سال‌ها کار نکردم، اما وقتی مردم مرا می‌بینند طوری رفتار می‌کنند که من شرمنده می‌شوم. واقعا چنین گنجینه‌ای را چطور می‌توانستم پیدا کنم؟ من باید روزی هزار بار خدا را به خاطر این مسئله شکر کنم. سینما در ازای این گنجینه با ارزشی که به من داد، چیزی از من نگرفت.

دامادی در سن کم

من تک فرزند بودم و شاید به همین علت خودم علاقه‌ زیادی به بچه داشتم. خانواده هم دوست داشتند تک پسرشان زودتر داماد بشود. البته یک برادر ناتنی هم دارم. اساسا به زندگی خانوادگی علاقه داشتم و برای همین خیلی زود ازدواج کردم. یعنی هنوز 22 سالم تمام نشده بود که ازدواج کردم. دو، سه کار بازی کرده بودم که وارد زندگی متاهلی شدم. به هر حال ازدواج هم بخشی از زندگی است و به نظرم خوب است و باید باشد. من از زندگی مشترکم خیلی راضی هستم.

انتظار از برچسب مردانگی

آن سال‌ها کاراکترهایی که بازی می‌‌کردم، ویژگی‌های یک جوانمرد را داشتند و این خصوصیات در هر لباس و نقشی به نوعی خودش را نشان می‌داد. حتی در امیرکبیر هم این نمود را داشت؛ همان‌طور که در غلام‌ ژاندارم هم بود. این مساله باعث شده بود حتی در زندگی واقعی هم شبیه آنها رفتار کنم. نه اینکه مانند آنها باشم بلکه صفات خوب مردانگی را حفظ کنم. از من انتظار داشتند که همیشه مردانگی به خرج بدهم؛ چون مردم دوست دارند سینما و واقعیت را یکی بدانند. شاید علاقه شخصی هم بود که وقتی این نوع نقش‌ها را به من دادند و با برچسب مردانگی روبه‌رو شدم، دلم نخواست آن را رها کنم.

سفر فقط با اتومبیل

تا خسته می‌شوم، سوار ماشین می‌شوم و به چالوس می‌روم. من خیلی به سفر کردن علاقه دارم. هر کسی یک بار با اتومبیل از اروپا به تهران بیاید خسته می‌شود؛ من 15 بار مسیر اروپا به ایران را با اتومبیل آمدم. راستش به علت کمر درد و پا درد نمی‌توانم زیاد راه بروم؛ اما با همین وضعیت هنوز هم تا چند وقت پیش پشت ماشین می‌نشستم. کلا از سفر و جاده لذت می‌برم. سفر را هم با ماشین دوست دارم، نه با ترن و هواپیما. بعضی افراد سوار اتومبیل که می‌شوند، به قول خودشان می گویند و سه سوت می‌روند رشت؛ در حالی که خود مسیر هم جزو مسافرت است.

عادت به مطالعه از پنجم دبستان

مطالعه، مونس من در تمام سال‌های زندگی‌ام بوده است. در کتابخانه‌ام حدود 3000 جلد کتاب دارم. نه اینکه دکور باشند بلکه همه آنها را خوانده‌ام و بعضی‌ها را هم چند بار مطالعه کرده‌ام. از کلاس پنجم دبستان این عادت را دارم. آن وقت‌ها شبی 10 شاهی کتاب‌ها را از یک کتابفروشی در خیابان شاه‌آباد کرایه می‌کردم و می‌خواندم. یادم هست چقدر خواندن کتاب‌های مانند «قلعه الموت» و «کنت مونت کریستو» لذت می‌بردم. یادم هست حتی در خیابان که راه می‌‌رفتم، کتاب دستم بود و می‌خواندم. به تاریخ دوره قاجار بسیار علاقه‌مند بودم و در این چند سال اخیر خیلی کتاب‌ها را در این زمینه مطالعه کرده‌ام.

جان وین و براندو، قهرمان‌های کودکی

گریگوری پک، جان وین و مارلون براندو قهرمانان‌های دوران کودکی من بودن که فیلم‌های‌شان را می‌دیدم و خیلی لذت می‌بردم. خودم را جای آنها می‌گذاشتم و با همان‌ها بود که عشق به بازیگری در من جان گرفت. هنوز هم گاهی کارهای کلاسیک را می‌بینم؛ اما در مورد فیلم‌های قدیمی خود خیلی با دلتنگی جلو می‌روم؛ چون همه‌اش خاطره است و دلم می‌گیرد.

هر بار هم که کاری را می‌بینم، گریه‌ام می‌گیرد، برای دوستان هنرمندی که دیگر میان ما نیستند.

آزار تنهایی سال‌های بدون دوست

گاهی به قطعه هنرمندان سر می‌زنم و با دوستانم صحبت می‌کنم. راستش این روزها احساس می‌کنم دور و ب رم خلوت شده و این تنهایی آزارم می‌دهد. وقتی از قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا (س) برمی‌گردم، مدام به این فکر می‌کنم که هر سال چقدر تنهاتر می‌شوم و همه رفته‌اند. خدا را شکر که هنوز دوستانی مانند وحدت و همایون و خانم بنایی و... هستند که بودنشان به من دلگرمی می‌دهد.

مردمی برای سنت‌های ایرانی

دل کندن از این خاک را ندارم. من مال همین‌جا هستم. مال همین سنت‌ها که کم‌کم دارد فراموش هم می‌شود. من متعلق به همین جامعه‌ای هستم که هر شب جمعه خیرات می‌کنند. برای همین آدم‌هایی که هر بار مرا در خیابان می‌بینند انگاری عضوی از خانواده‌‌شان را دیده‌اند. همین نسلی که کارهای مرا در زمان خودش ندیده‌اند و مرا با سی‌دی و... شناخته‌اند؛ اما با من هستند و به من دلگرمی می‌دهند. من برای زندگی دور از وطن ساخته نشده‌ام.

حق‌شناسی در فرصت عید

فرصتی است که در شکوفایی طبیعت و سرسبزی خاک مقدس ایران، برای هموطنان عزیزم سالی خوش توام با شادکامی، رفاه و سلامتی آرزو می‌کنم. بجاست که در مقابل لطف و مهر خداوند بزرگ حق‌شناس باشیم و وظیفه ملی و انسانی خود را نسبت به دیگران از یاد نبریم. نوروز بر همه ایرانیان مبارک باد. برای همه مردم خوبم آرزوی سلامتی و موفقیت دارم. دوست دارم بگویم انشاءالله بتوانیم همیشه صداقت داشته باشیم و عشق. به قول شاعر: به جز از عشق که اسباب سرافرازی بود، هر چه دیدیم و شنیدیم همه‌اش بازی بود.

 

مجله ایده‌آل

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
مجله سه سوت در سال 1389 و با هدف فراهم آوردن امکان استفاده بهینه از اوقات فراغت کاربران اینترنتی راه اندازی شد. این مجله تفریحی، آموزشی و سرگرمی همواره سعی داشته تا با بهترین و مفیدترین و جذاب ترین مطالب اوقات خوشی را برای کاربران فراهم نماید. اکنون نیز بعد از گذشت هفت سال از تاسیس این سایت هنوز محبوبیت این سایت از بین نرفته و همه روزه مورد بازدید بسیاری از کاربران عزیز قرار می گیرد. امید است شما نیز لحاظ خوب و خوش و مفیدی در سه سوت داشته باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مطالب سایت را چگونه ارزیابی میکنید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7397
  • کل نظرات : 201
  • افراد آنلاین : 17
  • تعداد اعضا : 492
  • آی پی امروز : 345
  • آی پی دیروز : 410
  • بازدید امروز : 4,185
  • باردید دیروز : 3,551
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 34,260
  • بازدید ماه : 117,752
  • بازدید سال : 453,629
  • بازدید کلی : 7,073,504